مهمونی کوچیک ما....
بعد از دهمین روز دیگه اومدیم خونمون مادر جون هم از تبریز اومده بودن مشهد پیشمون. فردای اون روز یه مهمونی دور همی داشتیم تو خونه مون . مهمونی خیلی خوب بود و همه چی عالی برگزار شد اما ..... اما یه اتفاق حالمو خراب کرده بود. وقتی داشتم لباسهاتو عوض میکردم دیدم که روی دو تا دستات تاول های درشتی زده و زرد رنگه خیلی ترسیدم به مامانی اینا و خاله معصومه نشون دادم گفتن چیز مهمی نیست، حساسیته و جای نگرانی نداره اما فردای اون روز که بردمت پیش دکتر خوارزمی ناراحت شد و گفت واسه اطمینان ببرید پیش دکتر معموری تا مشورت کنم باهاش. تلفنی باهاش صحبت کرد و همون شب یه نامه داد و گفت که حرف من، حرف دکتر مع...
نویسنده :
مامان جون
1:50