دختر عزیز مندختر عزیز من، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره

آیسان؛ دختر مثل ماه من....

مشکل ِ رمز ورود

سلامممممم. سلام.. صدتا سلام من بلاخره اومدمممممم. آخیشش. این مدت متاسفانه رمز ورود به سیستمم جواب نمیداد و نمیتونستم به اینجا سر بزنم. بلاخره دیشب با همکاری مسئولین سایت تونستم رمزو بازیابی کنم. خوب اول از همه یه خبر جالب بدم که امروز اتفاق افتاد. وقتی که سر کار بودم و اومدم خونه پرستار بچه ها گفت که آیسان جون دندونش لق شده و داره میفته . اما من یکم نگران شدم چون دختر قشنگم هنوز ۴سال و نیمشه و یه کم زود به نظر میاد . واسه همین بردمش دندون پزشکی اما دکتر گفت که مشکلی نداره . ولی من بازم اکتفا نکردم و از نسترن جون خواستم با داداشش تماس بگیره و مشورت کنه که ایشونم گفتن الحمدلله مشکلی نیس و آیسان تکامل دندوناش، اندازه ی یه دختر ۶ ساله اس...
21 خرداد 1399

نشستن ماهان جون😘

سلام به دختر پسر گل مامان. امروز ماهان جون برای ده دقیقه و بیشتر بدون تکیه گاه و چندین بار پشت سر هم ، نشست آیسان جون دختر قشنگ من که کلی ذوق کرده بود و داداشی رو تشویق میکرد ماهان جونم کلی خوشحال بود. خدا شما دوتا عشق منو واسه هم نگه داره‌ اینم عکس نشستن ماهان جون و عشقولانه کردنهای آیسان عزیزم ...
30 بهمن 1397

23بهمن97

سلاممممممم به دختر و پسر مثل ماه من. آیسان قشنگم و ماهان گلم بچه های دوستداشتنی من. عزیزای دلم دوروز پیش چند تا اتفاق قشنگ افتاد . اتفاقهایی که برای من به عنوان مادر جدید نبودن اما واسه ایسان جون و ماهان جون جدید بودن ماهان عزیزمون توی تاریخ 23 بهمن صبح یک روز زمستونی واسه اولین بار گفت "بابا" .شنیدن صدای خوشگلش واسه من و ایسان جونم خیلی شیرین بود. البته حتی هیجان انگیزتر از من برای ایسان جون بود چون اولین بار بود همچین تجربه ای میکرد و من یه بار دیگه موقع ایسان تجربه کرده بودم. شب همون روز هم دندون نازش دراومد و وقتی بعد از چند روز دوباره قاشق توی دهنش کردم دندونش صدا داد. ماهان جونم اگه بدونی ابجی ایسان جون چقدر ذوق میکرد به همه میگف...
25 بهمن 1397

قشنگترین اتفاقهای زندگیم

سلام بر دختر و پسر عزیز و دوست داشتنی خودم مثل همیشه درگیرم و خیلی کم میتونم به این سایت سر بزنم و از خاطرات و شیرین کاریاتون بنویسم اما اینو بدونید که تک تک این لحظات با شما بودن پر از زیبایی و عشق و لذته ایسان قشنگم که حسابی سرگرم داداشیشه، هر وقت میرسه بهش میگه سلام برادر کوچولوم ، خدایی خیلی شیرین و ناز حرف میزنی آیسان مامان بعضی وقتا یه حرفا میزنی که آدم سرش سوت می‌کشه. مثلا چند روز پیش شبکه کارتون قطع شده بود، یهو شبکه دیگه یه تبلیغ کارتون گذاشت، اومدی میگی "تبریک میگم کارتون درست شد" آخه من به تو چی بگم دختر کوچولوی سه ساله من. این حرفا رو از کجا یاد میگیری . یه روز دیگه اومدی میگی مامان جون ببخشیدا شرمنده یه لیوان آب می...
10 دی 1397

یکماهگی داداشی ماهان

سلام دخترگلم ۴شهریورماه داداش کوچولوت یکماهه شد، این یک ماه یکم سخت گذشت البته ازونجایی که یکم تجربم توی بچه داری بیشتر شده بود نسبت به زمان شما، اسونتر بود اما به  خاطر مریضی های ماهان کوچولو یکم سخت  بود، خداروشکرر که مادرجون پیشمون هستن وگرنه واقعا بی خوابیهای شبونه از پا درم میاورد ، اما مادرجون واقعاا کمکمون میکنن، خیلیی ممنون مادرجون مهربون ، واما تو دختر قشنگمم انقدرر داداشیتو دوست داری انقدرر مهربون وبامحبتی که بعضی وقتا گریم میگیره ، واقعاا که اسمت  برازندته چون تو واقعااااااا ماهی عشق مامان جون😘😘😘😘😘 حالا بریم سراغ عکس، اینم عکس یکماهگی ماهان کوچولو       امیدوارم که بتونه داداش خ...
10 شهريور 1397

یه خبررررر خوبببب😃😃😘😘

یه خبررررر خوبببببب سلام دختر خوشگل و خانوم من، عزیزدلم چند وقته که ننوشتم واست و با یک خبر خوب اومدم به وبلاگت، چهارم مرداد ماه خدای مهربون یه داداشی کوچولو بهت داد تا انشالا ندیم و همدم بزرگیت بشه یه پشتوانه که بتونی بهش تکیه کنی، بعد از فراز و نشیب های زیاد و بعد از کلی تهوع و ویار و مشکلات خاص بارداری بلاخره در ساعت ۹/۲۵دقیقه صبح روز پنج شنبه ۴مرداد۹۷ نی نی مون به دنیا اومد، اسمشو ماهان گذاشتیم به چند دلیل که مهمترین دلیلش هم معنی بودن با اسم شما بود، دختر مثل ماه من توی اذر ۹۶بود که متوجه شدم باردارم، و البته دوماهمه، بعداز چن هفته هم معلوم شد که این مسافر کوچولوی ما پسره ، جالب اینجاست که شما از وقتی به حرف اومده بودی ...
4 شهريور 1397

از شیر گرفتن دخترم

سلام کوچولوی دوست داشتنی من. بلاخره بعد از یه پروسه سخت و نفسگیر دخترمو سه شنبه ۲۱ شهریور از شیر گرفتم. دلیل اینکه چند روز زودتر از دوسالی اینکارو کردم این بود که آیسان جون شما روز به روز بیشتر و بیشتر وابسته می‌شدی و صلاح این بود که هرچه زودتر این اتفاق بیفته . واقعا روزهای سختی رو کشیدم از اذیت شدنت اذیت شدم و با اشک ریختنت اشک ریختم ولی خیلی بهتر و منطقی تر از اون چیزی که فکر میکردم با قضیه کنار اومدی اما این احساس عذاب وجدان دائم با من بود. الان احساس میکنم چقدر بزرگتر شدی . آره دختر گلم دنیا همینه باید برای بزرگ شدن تاوان داد، تاوان از دست دادن بعضی دلخوشیها..... اما دلخوشی های جدید جایگزین میشه . نگران نباش زندگی خیلی قشنگ تر از ...
29 شهريور 1396