دختر عزیز مندختر عزیز من، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

آیسان؛ دختر مثل ماه من....

دهم بهمن. ۴ ماهگی آیسان

1394/11/24 3:46
نویسنده : مامان جون
233 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر عزیزم. معذرت میخوام که این خاطره رو با تاخیر مینویسم آخه کلی اتفاق افتاد و مامان یه کم درگیر بود. دختر دلبندم دهم بهمن روزی بود که شما ۴ ماهه شدی و باید واکسنتو میزدم واسه همین اون شب تصمیم گرفتیم دوباره برگردیم خونه مامانی تا صب اول وقت از اونجا شما رو ببرم مرکز بهداشت و دوباره برگردم خونه مامانی.(اآخه خاله محبوبه جون  که میخواست بره کربلا چن روزی اونجا بود و دور هم بودیم اما ما دوباره رفتیم خونه و کارو بارامون رو انجام دادیم و دوباره برگشتیم) خلاصه اینکه این دفعه قبل از رفتن به مرکز بهداشت قطره استامینوفن رو دادم تا بینم بهتر میشه یا نه که خدا رو شکر این دفعه شما اصن تب نکردی . خلاصه اینکه شب باباجون با یه کیک اومد خونه مامانی تا طبق معمول ماهگرد تولدتو جشن بگیریم . اما چون که مامان جون یه عالمه کتلت خوشمزه درست کرده بود، تصمیم گرفتیم اول شام بخوریم و بعدش کیک خوشمزه رو نوش جان کنیمزبان اما از اونجایی که شام خیلی‌چسبید همه تا خرخرقه خوردیم و دیگه جا واسه کیک نموند و قرار شد فردا شب از خجالتش در بیایم. اما فردا صبحش مامانی مهربون موقع دستشویی رفتن خورد زمین و مچ پاش شکست ناراحت 

اون روز خیلی روز بدی بود و من همش گریه میکردم شما هم انگاری ناراحت بودی خلاصه اینکه قرار شد مامانی رو عمل کنن ما هم واسه روحیه دادن به مامانی شما رو همراه کیک خوشمزه بردیم بیمارستان تا مامانی خوشحال شه مامانی انقد شما  رو بوس کرد که کلی انرژی گرفت آخه مامانی خیلیییییی دوستت داره عسل من. خلاصه اینکه یه هفته ای طول کشید تا مامانی رو عمل کردن و از اون روز تا الان مامانی هنوز بیمارستانه و من هم خیلی حالم بده نمیدونم چرا انقد اضطراب دارم شاید به خاطر اینه که اون روز وقتی شنیدم خیلی ترسیدم. نمیدونم اما انشالا که مامانی به سلامتی از بیمارستان مرخص شن و زود حالشون خوب شه. آمین

پسندها (1)

نظرات (0)